لپ تاپم رو بردم نمايندگيش، مي گم ضربه خورده کار نمي کنه، يارو ميگه ضربه فيزيکي؟!! پـَـــ نــه پـَـــ ، يکم بي محلي کردم، ضربه روحـــي خورده
سر صبح جمعه از سروصداي زياد از خواب بلند شدم ،رفتم آشپزخونه مي بينم بابام هي داره دره يخچالو باز مي کنه باز مي بنده ،بهش مي گم چي شده سر صبح خراب شده ؟
گفت : پــ نه پــ دارم مي بندم باز مي کنم بلکه رفرش بشه يه چيزي پيدا کنيم بخوريم
نشستيم همه داريم فيلم مي بينيم، به رفيقم مي گم يکم تلويزيونو بچرخون ؛
ميگه سمت شما؟
پــــَ نــــَ پـــــَ بچرخون سمت قبله، باشد که مقبول درگاه احديت قرار بگيره…
دارم چايي مي خورم داغ بود سوختم. بابام مي پرسه سوختي؟ مي گم پ نه پ رفتم مرحله بعد
سر جلسه امتحان مي گم استاد چقدر وقت داريم؟ مي گه تا آخر امتحان؟ پَـــ نَه پـَـــ تا ظهور امام زمان
مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل يکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه مي پرسن دردت اومد؟ پ نــه پ از اينکه مي بينم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاري مي کنيد، دارم اشک شوق مي ريزم
رفتم ساعت سازي به يارو مي گم ساعتم کار نمي کنه، ميپرسه يعني درستش کنم؟ پــــــ نه پـــــــ باهاش صحبت کن سر عقل بياد بره سر کار
تو فرودگاه دارم با رفيقم حرف ميزنم يارو داره رد ميشه ميپرسه: شما ايراني هستين؟
مي گم: پـَـــ نــه پـَـَــــ ما چيني هستيم فقط روي ما فارسي ساز نصب کردن
دارم مي رم تو دانشگاه يارو دم در جلومو گرفته مي گه آقا شما دانشجوي همين دانشگاهيد؟ ميگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دانشجوي دانشگاه آکسفوردم، درس تفسير قرآن رو اينجا واحد ميهمان گرفتم
رفتم دکتر از منشيه مي پرسم دکتر هست؟ ميگه بله مي خواييد بريد پيششون؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببينم اگه اين وقت شب هنوز تو مطبند، تلاش شبانه روزيشون رو سرمشق زندگيم قرار بدم و برم